سلام. دوستان خواهشا و لطفا هر کی کمکی از دستش برمیاد انجام بده. یکم امروز از خودم نا امید شدم که من مرد پیشرفت نیستم. مثل اینکه زندگی نمیخواد من پیشرفت کنم یا خودم. پیشرفت که می کنم. این پیشرفت ادامه داشته باشه. نمی دونم به اتفاق امروز مثبت نگاه کنم یا منفی. منفی نگاه کردن بسه... نابودم میکنه. شاید سر کنکور هم همچین اتفاقی بیفته اما باید مواظب باشم. این خصلت من مربوط به همین یکی دو سال نیست. همین عصبانیتم نسبت به این چیزا. کلا اینطوری ام. البته از اون طرف بگم آدم مهربونی ام فقط در موارد خاصی که توضیح دادم عصبانی میشم. خیلی حق گرا خدا رو شکر. کلا از زور گفتن و ... بدم میاد. همین آمریکا به ما زور میگه عصبیم می کنه. یا مثلا تو استقلال افرادی هستن که دارن آبروی تیم رو می برن و به فکر هوادار تیم نیستن عصبیم می کنه. اینا همه مثاله و ولی قضیه یه چیز دیگس...
خیلی دوستای زیادی هم دارم حیلی هم با جنبه ام... خیلی کم خیلی کم دیده شده بچه ها منو بدون لبخند یا عصبی ببینن. اما میدونن عصبی بشم... بد عصبی میشم. ینی عصبی نمیشم و نمیشم یهو بد عصبی میشم اگه بشم. که این در مورد چیزی که توضیح میدم نیست. چیزی که توضیح میدم و عصبانیتش فرق داره. مثال میزنم.
در موارد خاصی نسبت به چیزای خاصی عصبانی میشم.
(توضیح یه اصطلاح که در این تاپیک استفاده کردم و گفتم شاید تو استان های دیگه زیاد رواج نداشته باشه. غدبازی: غد بازی و آدم غد در اصطلاح کسیه که تو خالیه اما ادعای زور و شاخ و شونه و ... می کنه و با لحن بدی صحبت می کنه...
از غدغد کردن میاد. میگن یارو واسم غدغد کرد... یا غدغد نکن بینیم و ...) مرغ غدغد میکنه
بچه ها من محسنم. پردیس پزشکی که پارسال قبول شده بودم ثبت نام کردم و مرخصی گرفتم تا امسال دوباره کنکور بدم و دولتی قبول بشم.
امسال چهارتا آزمون دادم تا الآن تو قلمچی (امروز پنجمیش بود) همشون خوب بود (به نظر خودم خوب بود ولی به نظر دیگران عالی بود) و میانگین ترازم 7100 و میانگین رتبم 500 الی 800 منطقه. ینی با این رتبه اگه ادامه داشته باشه به راحتی میتونم همون دانشگاهی که پردیسشو قبول شدم دولتیشو قبول بشم.
بهتر از اینا هم می تونم بیارم و آزمون به آزمون دارم کار می کنم.
اما الآن که دارم این تاپیک رو می نویسم باید در حال آزمون دادن بودم نه تاپیک نوشتن. آزمون امروز... آزمونی که آماده هم بودم.
ولا سر عمومیا که بودم (آخرای دروس عمومی) یه مراقب که نمیشناسم کی بود اومده بود سوالای اختصاصی رو پخش کنه واسم غد بازی در آورد اعصابم به هم ریخت.
قضیه از این قراره که هر آزمون قلم چی اول بهت یه نظر سنجی میدن صبح قبل آزمون و اونا رو پر می کنیم. فایده زیادی نداره... منم الکی الکی اکثر اوقات همه رو گزینه یک می زنم. فقط واسه این پر میکنم که مدادم سرش مناسب بشه واسه پر کردن.
آزمون امروز هم همینکارو کردم. سر دینی که بودم یکی از مسئولین قلم چی دید که من این کارو کردم و آخر پاسخنامم نظرسنجی ها همه گزینه یکه، خیلی مهربون اومد بهم توضیح داد که اینطور بزنی نظرسنجی ها رو به این دلیل به این دلیل اینطوری میشه دفه ی بعد اینطور نزن بهتر بزنه... باشه... منم گفتم باشه...
بعد ادامه دادم آزمونو... سر زبان که بودم یه یارو یه چند سال شاید از من بزرگتر اومد اختصاصیا رو پخش کنه... با یه حالت غدی اومد برگه منو نگاه کرد و بهم گفت این جا چرا اینجوری کردی... درست کن ببینم وگرنه بهت اختصاصی نمی دم و دفترچه اختصاصی رو از کنار صندلیم برداشت.... همین لحن غدش اعصاب منو به هم ریخت. آخه پشیزی هم نبود داشت شاخ و شونه می کشید.
من آدم مهربونی هستم و شما هم اخلاق منو میدونید اما با کسی که غد بازی کنه و ... خیلی غدم. یا کسی که قانونی رو زیر پا بذاره... تو مدرسه با مدیر دعوا داشتم سر قضیه اینکه الکی پول می گیره از بچه ها و کاری واسمون انحام نمیده... بی درایتیش و ...(پارسال) همیشه اعصابمو به هم میزنه این چیزا... این غد بازی اون طرف هم اعصابمو به هم ریخت و کنترل آزمون از دستم در رفت و دیگه چیزی یادم نمیومد خیلی زور زدم که ادامه بدم ولی نشد.
بلند شدم وسایلمو جمع کردم خواستم بیام بیرون مسئول قلم چی شهرمون و ... با من صحبت کرد اومد چایی داد بهم هر کار کرد من نتونستم خودمو کنترل کنم... اخر هم عصبانیتم فرو ریخت دیگه چیزی یادم نمیومد که جواب بدم اختصاصیا رو.
پارسال هم سر یکی از آزمونا هی پامو میزدم زمین و صدا میومد و خودم حواسم نبود. بعد پسره از پشت هل داد و با لحن بدی گفت ول کن دیگه دهن ما رو سرویس کردی و ... بلند و با حالت غدی. اون موقع هم بهم برخورده بود و میخواستم بلند شم بزنمش. چون من از غد بازی بدم میاد و خودم در مقابل افراد غد ... غد هستم... این که یکی واسه من شاخ و شونه بکشه عصبیم می کنه... میره تو مخم... اما اون آزمون خودمو کنترل کرده بودم و عصبانیتم هم کمتر از این آزمون بود چون پسره حق داشت و اونم عصبی شده بود. من پامو میزدم به زمین.
اما این آزمون رفت تو مخم. هر کار می کردم بهش فک نکنم مثل اینکه هی بهش بیشتر گیر میدادم و نمیشد.
کلا خواستم بگم این مشکل همیشه تو من بوده که نمی تونم در اینجور اوقات خودمو کنترل کنم (اوقاتی که یکی غد بازی در میاره یا دعوا میفته و بد رفتار می کنه) اونم سر آزمون که خیلی مهمه عصبانیتتو کنترل کنی چون یکی دو سوال از دستت بپره سیستم یه دانش آموز خوب رو به هم میزنه. کسی که واسه پیشرفت اومده و تک تک سوالا واسش ارزش داره.
خلاصه اینکه نمی دونم چی کار کنم... خودم نباید این قضیه و اتفاق امروز رو جدی بگیرم تا یادم نمونه و یه گذشته تلخ واسم نباشه که همیشه یادم بمونه و سیستممو به هم بریزه. بلکه باید درس بگیرم از اتفاق امروز و ادامه بدم. به کمکتون احتیاج دارم. سر آزمون به خودم میگفتم بلند بشی بدتر میشه این قضیه میره تو مختو تا ابد تو ذهنت هست و کنترل سر آزمون به هم میریزه.
هر کی هر نظری داره و ... بگه کمکم کنه مدیون میشم. اگه نیاز به صحبته و چته بهم تو خصوصی یه زمانی بدین بیام چت باکس با هم صحبت کنیم.
تو اینجور مواقع باید یارو و حرفشو بی ارزش حساب کنم اما چطوری؟ آمپرم نزنه بالا....
الآن که فک می کنم می بینم که بی اهمیتی به این جور حرفا و غدبازی ها و ... شاید از جواب غد بازی با غد بازی.